ماسوله زاگرس؛ روستای سرآقاسید
با نام روستای زیبای ماسوله، روستایی پلکانی در دل جنگلهای گیلان آشنایی داریم؛ اما جالب است بدانید که جایی در قلب زاگرس، در منطقه کوهرنگ استان چهارمحال و بختیاری جایی که دو رود زاینده رود و کارون از آنجا سرچشمه میگیرند روستایی با ساختار پلکانی وجود دارد، روستایی که اخیرا با نام ماسوله زاگرس معرفی میگردد.
فروشگاه اینترنتی و وب سایت خود را به سرعت با سایت ساز سی می پلاس بسازید
به دلیل قرار داشتن امامزاده سید عیسی در این روستا به نام سرآقا سید نامیده میشود. حیاط هر خانه سقف خانه دیگری است و پنجرهها رو به منظره به غایت زیبا و بکر باز میشوند.
در فصول پاییز و زمستان روستا از برف پوشیده شده، اما بهار و تابستانی دارد که بهشت است، پر از آب و سرسبزی و پرنده و آبشار.
راهی روستا شدم و مهمان اسفندیار، فردی بسیار خوش قلب بودم. شب را در سیاه چادری در حیاط خانه اسفندیار و سقف خانه مهربان دیگری گذراندیم و اسفندیار برایمان چایی آتشی دبشی دم کرده بود. شاممان هم آش خوشمزهایی بود که از نوعی قارچ سیاهرنگ تهیه شده بود.
اولین باری بود که شب را در سیاه چادری در زیر سقف پرستاره آسمان میخوابیدم. صبح با طراوت نسیم صبحگاهی روستا و صدای آب و آواز پرندگان و بوی نان تازه از خواب بیدار شدم. نان پختن را همسر مهربان اسفندیار یادم داد و اجازه داد تا چنتایی هم نان بپزم. صبحگاه در کوچه پس کوچه های روستا قدم زنان که میرفتم تمامی اهالی با رویی گشاده با من احوالپرسی میکردند و بچهها هم در مسیر همراهم میآمدند. بعضی از اهالی روستا با مهربانی مرا به منزل دعوت کردند و از آداب و روسوم و معماری روستا برایم گفتند. کنار چشمه اصلی که اهالی روستا آب آشامیدنیشان را از آن تامین میکردند با پیرمردی چشم آبی آشنا شدم که از دوران جوانیاش و چگونگی کشف شدن روستا و زمستان های سخت و برخی سنن زیبای بختیاری برایم میگفت.
بعداز دیدار با آن جوان دلِ چشم آبی، با پسر سیزده-چهارده ساله اسفندیار که اسمش حسین بود و به عنوان بلد محلی همراهیام میکرد، راهی طبیعت اطراف روستا شدیم. اولین جایی که رفتیم چشمهی نمک بود، چشمهایی کم آب و شور در نزدیکی روستا که در میان این همه سرسبزی و درخت و چشمههای آب شیرین پدیدهایی بسیار عجیب بود. اهالی روستا نمک طعام خود را از این چشمهها تامین میکردند.
بعداز آنجا با گذر از میان باغات میوه و سراشیبی تند به رودخانه رسیدیم و با پیمایش کوتاهی کنار رودخانه آبشارهای زیبایی نمایان شدند که لبریز از آب برف بودند و زیبایی شان خستگی را از تن میزدود.
تا چشم کار میکرد زیبایی بود و آرامش و نغمه آب و پرنده واصالت بی نظیر طبیعت که زمان را برایمان ساکن کرد و اجازه داد دمی بی دغدغه بیاسایم.
مسیر برگشتمان از کنار امامزاده بود که گنبد سبزش را از بالا دیده بودم وحالا سر که بالا میاورم همه منظره روستا را یکجا میدیدیم. دم غروب بود و همه اهالی بر سر بامها به استراحت تماشای غروب زیبای روستا نشسته بودند.
علی فتحی، راهنمای گردشگری